قبله عشق
نوشته شده در تاريخ برچسب:نمازظهرعاشورا, توسط zahra |

 

شـمس اگـر واقـــعه کـرب و بلا را مـی‌دیـد 

 

هشت کم می‌شد از آن پنج مسلم به یقین

 

 

در روز عاشورا کشتارها اغلب بعد از ظهر صورت گرفت، یعنی تا ظهر عاشورا غالب صحابه ابا عبدالله و تمام بنی‌هاشم و خود اباعبدالله که بعد از همه شهید شدند، زنده بودند. فقط حدود تعدادی از یاران اباعبدالله در یک جریان تیراندازی که به وسیله دشمن انجام شد، قبل از ظهر به خاک افتادند و شهید شدند. و الا باقی افراد تا ظهر عاشورا درقید حیات بودند. مردی از اصحاب اباعبدالله یک وقت متوجه شد که الان اول ظهر است. آمد عرض کرد:یا اباعبدالله وقت نماز است و ما دلمان می‌خواهد برای آخرین بار نماز جماعتی با شما بخوانیم. اباعبدالله نگاهی کرد و تصدیق کرد که وقت نماز است. می‌گویند این جمله را فرمود: ذکرت الصلوة... جعلک الله من المصلین... امام همان جا در میدان جنگ نماز خواندند، نمازی که در اصطلاح فقه اسلامی «نماز خوف» نامیده می‌شود. نماز خوف مثل نماز مسافر دو رکعت است نه چهار رکعت. یعنی انسان اگر در وطن هم باشد باز باید دو رکعت بخواند برای این که مجال نیست و آنجا باید مخفف خواند. چون اگر همه به نماز بایستند وضع دفاعی‌شان بهم می‌خورد، سربازان موظف هستند در حال نماز، نیمی در مقابل دشمن بایستند و نیمی به امام جماعت اقتدا کنند. امام جماعت یک رکعت را که خواند صبر می‌کند تا آنها رکعت دیگرشان را بخوانند. بعد آنها می‌روند پست را از رفقای خودشان می‌گیرند در حالی که امام همین طور منتظر نشسته یا ایستاده است. سربازان دیگر می‌آیند و نماز خودشان را با رکعت دوم امام می‌خوانند.

 

 ابا عبدالله چنین نماز خوفی خواند ولی وضع اباعبدالله یک وضع خاصی بود زیرا چندان از دشمن دور نبودند. لهذا آن عده‌ای که می‌خواستند دفاع کنند نزدیک اباعبدالله ایستاده بودند و دشمن بی‌حیای بی‌شرم حتی در این لحظه هم آنها را راحت نگذاشت. در حالی که اباعبدالله مشغول نماز بود. دشمن شروع به تیراندازی کرد، دو نوع تیر اندازی: هم تیر زبان که یکی فریاد: حسین! نماز نخوان نماز تو فایده ای ندارد، تو بر پیشوای زمان خودت یزید یاغی هستی، نماز تو قبول نیست! و هم تیرهایی که از کمان‌های معمولی شان پرتاب می‌کردند. یکی دو نفر از اصحاب اباعبدالله که خودشان را برای ایشان سپر قرار داده بودند، روی خاک افتاده‌اند. یکی از آنها سعید ابن عبد الله حنفی به حالی افتادند که وقتی نماز اباعبدالله تمام شد، دیگر نزدیک جان دادنش بود. آقا خودشان را به بالین او را رساندند. وقتی به بالین او رسیدند، او جمله عجیبی گفت: «یا اباعبدالله! اَوفیتُ؟» آیا من حق وفا را به جا آوردم؟ مثل این که هنوز هم فکر می کرد که حق حسین آن قدر بزرگ و بالاست که این مقدار فداکاری هم شاید کافی نباشد. این بود نماز ابا عبدالله در صحرای کربلا.

 

ابا عبدالله در این نماز تکبیر گفت، ذکر گفت، سبحان الله گفت، بحول الله و قوته اقوم و اقعد گفت، رکوع و سجود کرد. دو سه ساعت بعد از این نماز برای  ایشان نماز دیگری پیش آمد، رکوع دیگری پیش آمد، سجود دیگری پیش آمد، به شکل دیگر ذکر گفت، اما رکوع ابا عبدالله آن وقتی بود که تیری به سینه مقدس‌اش وارد شد و اباعبدالله مجبور شد تیر را از پشت سر بیرون بیاورد. سجود ایشان... سجده بر پیشانی... وقتی که از اسب بر زمین افتاد... طرف راست صورتش را روی خاک‌های گرم کربلا گذاشت... ذکر ایشان ذکری دیر بود... بسم الله... و بالله... و علی ملة رسول الله...

 

 

اللهم اجعلنا من الطالبین بثاره مع امام عدل تعز به الاسلام و اهله یا رب العالمین.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.